موانع اجرای موفق استراتژی در سازمان ها
امروزه یکی از چالشهای پیش روی مدیران سازمانها، تدوین درست استراتژیها و اجرای صحیح آنها میباشد. متاسفانه موانع متعددی، اجرای استراتژیها را با مشکل رو به رو کرده است. شناخت این تنگناها جهت دستیابی به سازمانهای موفقی که به توسعه، اصول اخلاقی و شهرت سازمانی میاندیشند، ضروری به نظر میرسد. از دیگر سو، فقدان ساختار سازمانی مناسب، تشریک مساعی غیراثربخش، تخصیص نادرست منابع و نیز سیستم کنترل، پاداش و انگیزش نامناسب از موانع سازمانی پیادهسازی استراتژیها است. از آنجاییکه تفکر استراتژیک یکی از ویژگیهای مهم سازمانهای سالم میباشد، این سازمانها میتوانند از طریق سلامت سازمانی بر موانع سازمانی اجرای استراتژی فائق آیند. آنها با بهرهگیری از روحیه وفاداری، ارتباط، مشارکت، رهبری و هدف گذاری، موانع سازمانی اجرای استراتژی را کاهش داده و به سطح عملکرد بالاتری دست مییابند. در این میان، فرهنگ سازمانی به عنوان بستری که بر کلیه تعاملات سازمان اثرگذار است، قادر خواهد بود به تقویت مولفههای سازمانهای سالم و اجرای موفقیت آمیز استراتژیها کمک نماید.
استراتژی و عوامل موثر در اجرای آن
از دهه ١٩٨٠ تاکنون مفهوم استراتژی در برنامه ریزی و مدیریت گسترش یافته است. استراتژی را مجموعهای از اقدامات و سیاستهایی دانستهاند که جهتگیری کلی را مشخص ساخته و چگونگی نیل به اهداف کلان را تعیین مینماید. فرآیند مدیریت استراتژیک دارای دو وجه تدوین و اجرای استراتژی میباشد و موفقیت یا عدم موفقیت یک استراتژی، بستگی به این فرآیند و تعاملات آن دارد. عواملی که در طول فرآیند اجرای استراتژی، باید به آنها توجه شود شامل اهداف سالیانه، سیاستها، تخصیص منابع، مدیریت تضاد، ساختار سازمانی، مدیریت مقاومت در برابر تغییر و فرهنگ سازمانی میباشد. از دیگر عوامل اجرای موفق استراتژی میتوان به سازماندهی تلاشهای کاری، فرهنگ سازمانی سازنده، بودجه بندی، اجرای رویههای تسهیلگر، بهبود مستمر، نصب سیستمهای اطلاعاتی و عملیاتی، انگیزش افراد، ارتباط برقرار کردن بین پاداش و در نهایت به کارگیری رهبری درونی اشاره کرد. فقدان هر یک از موارد ذکر شده، میتواند در مسیر اجرای استراتژیها در سازمان خلل ایجاد کند. از این رو در پیاده سازی اثربخش استراتژی، چالشها و موانعی وجود دارد که در ادامه به بررسی موانع کلیدی اجرای این فرآیند پرداخته شده است.
موانع سازمانی در اجرای استراتژی
اگر چه دلیل شکست استراتژیها به فرآیند اجرای استراتژی در مدیریت استراتژیک بر میگردد، ولی در مطالعات به آن کمتر توجه شده است. از دلایل شکست اجرای استراتژیها، می توان به عدم انتقال درست استراتژی در سرتاسر سازمان و نیز محدودیت بودجه و زمان و ناکارایی منابع در انجام پروژهها اشاره نمود و همچنین اقداماتی که بعضاً از اولویت استراتژیک و اهمیت بالایی در جهت دستیابی به اهداف، برخوردار نیستند اما قسمت اعظم منابع بهبود را به خود اختصاص می دهند. همچنین میتوان دلایل شکست استراتژیها را به چهار دسته عوامل تقسیم نمود، که شامل پیامدهای برنامه ریزی، مسائل سازمانی، مدیریتی و فردی میباشند. موانع سازمانی اجرای استراتژی را یکی از مهمترین عوامل مهم در عدم موفقیت اجرای استراتژیها میتوان قلمداد نمود و آن را شامل ساختار نامناسب، تخصیص نامناسب منابع، ارتباطات ناقص و ناکافی، تشریک مساعی غیراثربخش، فقدان فرهنگ سازمانی مناسب، فقدان سیستم کنترل مناسب، نبود سیستم پاداش مناسب، مدارک تحصیلی نامناسب، فقدان سیستم انگیزشی مناسب و فقدان رویکرد اجرایی مطلوب دانست. این موانع در شکل شماره (١) نشان داده شده است.
یکی از مباحثی که در اجرای استراتژیها حائز اهمیت است، شناسایی موانع سازمانی در پیادهسازی استراتژی و غلبه بر آنها، به منظور دستیابی به سازمانی سالم در جهت تحقق آرمانها، رسالت و ماموریت سازمان میباشد. از این رو ضروری است تا آگاهی بیشتری از سلامت سازمانی به عنوان سازهای مهم که در تعامل با موانع مذکور بوده و میتواند در موفقیت استراتژیها اثرگذار باشد، به دست آورد.
سلامت سازمانی، ویژگی ها و ابعاد آن
امروزه سازمانها به عنوان موجودات زندهای که دارای هویتی مستقل از اعضای خود میباشند، تصور میشوند. بهگونهای که با این هویت جدید میتوانند، رفتار کارکنان را تحت تاثیر قرار دهند. این شخصیت و هویت میتواند دارای سلامت سازمانی و یا بیماری سازمانی باشد. سلامت سازمانی را مایلز در سال ١٩۶٩ اینگونه تعریف نمود:” سلامت سازمانی به دوام و بقای سازمان در محیط و سازگاری با آن و نیز ارتقا و گسترش توانایی خود برای سازش بیشتر، اشاره دارد.” از نظر لایدن و کلینگل، سلامت سازمانی مفهوم تقریباً تازهای بوده و شامل توانایی سازمان برای انجام وظایف خود به طور موثر در راستای رشد و بهبود سازمانی میباشد. لذا یک سازمان سالم، جایی است که افراد میخواهند در آن جا بمانند، کار کنند و سودمند و موثر باشند. در همین راستا، از طریق سلامت سازمانی میتوان استعدادهای اعضا را شناسایی نمود تا با استفاده از آنها، اهداف سازمانی به شکل مطلوبی تحقق یابد.
لایدن و کلینگل یازده بعد جداگانه اما مرتبط به هم را برای سلامت سازمانی ارائه نمودهاند. بعد اول ارتباط است. یک سازمان سالم دارای ارتباطات کافی، دو طرفه، بدون ترس و در سطوح مختلف سازمان میباشد. بعد دوم، مشارکت بوده و بیانگر سهیم شدن صحیح همه کارکنان، در تصمیمات است. سومین بعد، وفاداری است. بر این اساس، جوی از اعتماد بین کارکنان وجود دارد. روحیه، چهارمین بعد بوده که برای یک جو سالم، حیاتی است. مولفه پنجم، شهرت سازمانی میباشد. یک سازمان سالم بازتابی از این احساس است که سازمان از شهرت خوبی برخوردار میباشد. لذا کارکنان و مدیران در بهبود ارتباطات با گروه های خارج از سازمان، با هم مشارکت میکنند. ششمین بعد، اصول اخلاقی بوده و کارکنان تمایل دارند که برای صفات ممتاز ارزش قائل شوند و جایی برای سیاست در سازمان در نظر نگیرند. بعد هفتم، قدردانی از عملکرد است. در سازمان سالم، کارکنان برای به فعلیت در آوردن استعدادهایشان تشویق میشوند و مورد حمایت قرار میگیرند. هشتمین بعد از ابعاد سلامت سازمانی، هدف گذاری است. در جو سالم، رابطه بین اهداف و نقشها روشن بوده، اهداف سازمانی معمولاً محقق میشوند و کارکنان به شیوه مناسبی در هدف گذاری مشارکت داده شدهاند. بعد نهم، رهبری میباشد. رهبران در عین حال که به بهترین نحو عمل میکنند، رفتار دوستانه و نزدیکی دارند. دهمین بعد، توسعه بوده و اشاره به این دارد که یک محیط سالم سازمانی، اغلب خود را به ایجاد سطحی از حمایت نسبت به آموزش و توسعه، متعهد میداند. بعد آخر، بهرهبرداری از منابع است. کارکنان باید احساس کنند که منابع و امکانات به طور مناسب و به طریق سازگار با انتظارات، بین آنها تقسیم شده است. ابعادی که شرح آن ها از نظر گذشت، در شکل شماره (٢) نیز نمایان است.
با توجه به مطالعه لیگت (١٩٩٧) و پولانای (٢٠٠٨) چنین میتوان بیان داشت که تفکر و برنامهریزی استراتژیک یکی از ویژگیهای قابل توجه در سازمانهای سالم بوده و این سازمانها میتوانند از طریق سلامت سازمانی بر موانع سازمانی اجرای استراتژی همچون سیستم پاداش نامناسب، نبود سیستم انگیزشی مطلوب، فقدان سیستم کنترل مناسب و عدم فرهنگ سازمانی مناسب فائق آیند. به طور کلی چنانچه مولفههای سلامت سازمانی از سطح مطلوبی برخوردار باشند، در اجرای استراتژیهای از پیش تدوین شده موفقیت بیشتری حاصل میگردد. این در حالی است که اگر موانع سازمانی در اجرای استراتژی به درستی شناسایی، کنترل و کاهش یابد، میتواند از موانع دستیابی به سلامت سازمانی کاسته و به ارتقا و ایجاد سازمانی سالم کمک نماید .
سازمانها با بهرهبرداری مناسب از منابع، استفاده از فن تیمسازی، ارتباطات کاری قوی، بکارگیری افراد متخصص و ماهر، توجه به فرهنگ سازمان، ساختار سازمانی مناسب و رهبری و مدیریت قوی قادر خواهند بود از موانع سازمانی اجرای استراتژی کاسته و با جامع نگری، ضمن تحقق سلامت سازمانی، عملکرد خویش را که از پیامدهای سازمانهای سالم است، ارتقا دهند.
فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمان، در بستری از بافتهای فرهنگی گستردهتر همچون دسته بندیهای ملی یا اخلاقی به فرهنگ سازمانی بوجود میآید. فرهنگ سازمانی الگوی مفروضات اساسی ابداع، کشف شده و یا توسعه یافته، توسط گروهی خاص میباشد، به طوری که این فرهنگ، انطباق با محیط خارجی و انسجام درونی را به آنها میآموزد. اگر این الگو در طی زمان کارایی داشته باشد، اعتبار مییابد و شیوه صحیح ادراک، اندیشه و احساس اعضای جدید را درباره مشکلات خود شکل میدهد. از آنجایی که فرهنگ سازمانی ضمن تاثیر بر موانع سازمانی، اجرای استراتژی و سلامت سازمانی، زمینه و بستر لازم را جهت تعامل میان آنها فراهم میآورد، ضروری است تا مورد توجه ویژه قرار گیرد.
موانع سازمانیِ اجرای استراتژی و سلامت سازمانی در بستر فرهنگ سازمان
پس از اینکه فرهنگ سازمانی به تدریج تحت تاثیر عوامل مختلف به وجود میآید، حضور خود را در سیاستها، هنجارها، الگوهای رفتاری و باورهای مشترک اعضای سازمان نشان داده و استراتژیها، اهداف و روشهای کار در سازمان را تعیین می نماید. مطالعات متعدد نشان میدهد که فرهنگ سازمانی و ارزشهای مشترک ایجاد شده در سازمان، از جمله عوامل موثر در اجرای استراتژی است. لذا فرهنگ سازمانی زیر بنای استراتژی بوده و بستر مناسبی است که استراتژی بر مبنای آن تدوین و اجرا گردد. بنابراین فرهنگ سازمانی نامناسب میتواند به یکی از موانع سازمانی در اجرای استراتژی تبدیل شود. این مشکل زمانی بروز پیدا میکند که فرهنگ سازمان برای به کار بردن استراتژی قدیم، مساعد است اما از استراتژی جدید به گرمی استقبال نمیکند.
به منظور بررسی تعامل موانع سازمانی، اجرای استراتژی و سلامت سازمانی در بستر فرهنگ سازمان، بایستی آشنایی مختصری از گونه شناسی فرهنگها حاصل گردد و سپس به تحلیل پرداخته شود.
دنیسون در مطالعه تحلیلی و تفسیری از سازمانها، چهار نوع فرهنگ سازمانی مشارکتی، ثبات و قوام یافتگی، انطباق پذیری و ماموریت را معرفی نموده است. شاخصهایی چون احساس تعلق زیاد، مشارکت داوطلبانه و تعهد نسبت به سازمان در فرهنگ مشارکتی، مشاهده میگردد. فرهنگ ثبات و قوام یافتگی نیز میتواند یکپارچگی، هماهنگی و کنترل را توسعه داده و رفتارها، نظامها و مفاهیمی که هماهنگی و کنترل درونی را ایجاد میکنند، مورد توجه قرار دهد. سیستمهای کنترل مبتنی بر ارزشهای نهادینه شده، اثربخشترین ابزار برای دستیابی به یکپارچگی و هماهنگی است. فرهنگ مأموریت، به سازمان این امکان را میدهد تا رفتار فعلی را از طریق تصور موقعیت مطلوب در آینده شکل دهد. موفقیت در چنین فرهنگی، زمانی حاصل میشود که افراد و سازمان، هدف محور باشند. شاخصهای این فرهنگ، مسیر استراتژیک، اهداف مشخص و معین و چشم انداز و آرمان را در بر میگیرد.
پر واضح است که شاخصهای بیان شده در انواع فرهنگهای سازمانی همچون ارتباط، تعهد نسبت به سازمان، احساس تعلق زیاد، همکاری و مشارکت در تصمیمگیری، توجه به اهداف مشخص و روحیه مناسب افراد، از ابعاد سلامت سازمانی محسوب شده و میتواند موجبات سلامت سازمانی را در سایه فرهنگ سازمان فراهم آورد. از دیگر سو، یک فرهنگ سازمانی ضعیف و نامناسب، باعث ایجاد یک سیستم کنترل نامناسب، عدم هماهنگی و یکپارچگی، فقدان مشارکت و تشریک مساعی، عدم توجه به مسیر استراتژیک سازمان و نیز ساختار نامناسب خواهد گردید که از موانع سازمانی اجرای استراتژی محسوب میشوند و سازمان را به سوی ناکارآمدی و عدم توفیق در عملکرد خویش، پیش خواهد برد.
سازمانها میتوانند با تقویت مولفههای سلامت سازمانی، بر موانع سازمانی اجرای استراتژی فائق آمده و به کارایی و اثربخشی که از نتایج مستقیم سازمانهای سالم است، دست یابند. این امر مستلزم توجه به فرهنگ سازمانی به عنوان زمینه و بستری است که اجرای استراتژی و مولفههای ایجاد سازمانی سالم را تحت تاثیر قرار میدهد. به گونهای که فرهنگ سازمانی قوی، مبتنی بر مشارکت، کار گروهی و یکپارچگی ضمن از بین بردن موانع سازمانی اجرای استراتژی، سبب تقویت تعهد، وفاداری، ارتباطات و به طور کلی ابعاد سلامت سازمانی گردیده و بر تعامل میان موانع سازمانی اجرای استراتژی و سلامت سازمانی اثر میگذارد.
فرهنگ سازمانی نیز ضمن این که بستر مناسبی برای اجرای استراتژی است، سبب ایجاد سازمانی سالم گردیده و به تقویت روحیه، تعهد و وفاداری کارکنان کمک مینماید. همچنین بهرهبرداری مطلوب از منابع، مشارکت در تصمیمات، هدف گذاری، مدیریت و رهبری مناسب، تقویت ارتباطات، بهبود اصول اخلاقی و شهرت سازمانی را در پی دارد. از این رو سازمانها میتوانند با استفاده از الگوی مطرح شده، موفقیت در اجرای استراتژیها را تضمین نموده و به تحقق سازمانی سالم در پرتو فرهنگ سازمانی مشارکتی و قوی دست یابند. این امر مستلزم توجه به موانع سازمانی اجرای استراتژی و درک نقش آن در اداره مطلوب سازمان است.
از دیگر موارد حائز اهمیت در موفقیت استراتژی، میتوان به حضور و همفکری گروه اجرایی در حین تدوین استراتژی اشاره کرد. طراحی و تدوین استراتژی هرچند از قابلیت بالایی برخوردار باشد ولی اگر نکات اجرا و پیاده سازی در آن لحاظ نشده باشد، به یقین از ضمانت اجرایی کمی برخوردار است؛ لذا پیشنهاد میگردد در حین تدوین استراتژیهای سازمان، دیدگاه گروه اجرایی نیز منظور شود.
برای عضویت در کانال تلگرام و دریافت مطالب جذاب و بروز حوزه مدیریت، بازاریابی و برندینگ کلیک کنید.
Visits: 3855