امکان

وقتی که دیگران از من سوال می‌کنند" چه چیزی باعث شده تا در برابر مشکلات چندساله و فراز و نشیب ها دوام بیاورید و آن ها را تحمل کنید؟" در پاسخ به آن ها می‌گویم، من هیچ وقت فراموش نمی‌کنم که از کجا آمده ام. زندگی در ماشین های اسقاطی و یافتن غذا در سطل های زباله باعث شد تا من سخت تلاش کنم و نگرش درست را درخودم به وجود بیاورم، که اصلا کار راحتی نبوده." در این شرایط فقط باید بتوانید مثبت نگر باشید، آن وقت همه چیز روبه راه می‌شود." برای زندگی من اینگونه بود،"علیرغم شکست های بدیهی که پیش می‌آمد، هرگز در برابرشان سرخم نکردم و از پیشرفت دست نکشیدم. هیچ وقت نمی‌خواهم به عقب برگردم!" با نگاهی به سال های گذشته، به این موضوع پی برده ام که تمام موفقیت های روزافزونم را مدیون قدرت های درونی و نیروهای مثبتی بودم که مرا با انگیزه نگه می‌داشتند.
اکثریت مردم با چالش ها بزرگ شده اند اما فقط برخی از آن ها سربلند بیرون آمده‌اند، چالش هایی مانند فقر، مشکلات خانوادگی، نبود یکی از والدین، درگیری های عاطفی، نقصان های فیزیکی، داشتن دوستان انگشت شمار، سوء مصرف مواد و الکل، مواجه با تعصبات و تبعیضها و بسیاری دیگر از همین قبیل. در حالی که خیلی از مردم می‌خواهند تا اصالت و ریشه و گذشته خود را فراموش کنند، خیلی های دیگر می‌خواهند که به یاد داشته باشند که از کجاها آمده اند و چگونه مشکلات و سختی ها را پشت سر گذاشته اند و چه چیزهایی بر آن ها گذشته است. با مقایسه اینکه در گذشته کجا بوده اید و الان در کجا و چه وضعیتی قرار دارید، می‌توانید ببینید که تا چه حد پیشرفت داشته اید، حتی اگر در مسیرخود قدمهای بسیار کوچک و ناچیزی به سوی جلو برداشته باشید.

Earning a salary, investing wisely and living below your means is enough to become a millionaire, eventually.
I’ll be honest. There were definitely several times throughout my life when I never dreamed of becoming a millionaire. I didn't feel like I deserved it. I felt like that was meant for much smarter people than myself.
After years of perseverance and changing my habits, I was able to start a successful company and worked my way towards that millionaire statues. The thing is, I’m not an exception. Those thoughts of self-doubt that I had are very common. There are plenty of people just like each one of us that have become multi-millionaires.

درآمدزایی، سرمایه گذاری عاقلانه و زندگی کردن پایین تر از حد خود نهایتا همگی برای میلیونر شدن کافیست.
باید رو راست باشیم. حتما در تمام طول عمرتان زمان هایی وجود داشته که رویای میلیونر شدن را در سر داشته باشید و بخواهید که شبیه میلیونرها زندگی کنید. حتی ممکن است گاهی اوقات احساس کرده باشید که این موقعیت شایسته شماست. اما قطعا این شایستگی حق کسانی است که باهوش تر از بقیه هستند.
مدت ها بعد از شکست های پیاپی و مقاومت در برابر مشکلات و تغییر عادت ها، بالاخره توانستم یک شرکت موفق را راه اندازی کنم و راهم را به سمت موقعیت میلیونر شدن پیش ببرم. باید بگم که اصلا انتظارش را نداشتم. افکار و اندیشه هایم سرخورده بودند و به هیچ وجه به توانایی هایم اطمینان نداشتم. به هر حال افراد زیادی دقیقا شبیه هر یک از ما هستند که حالا به یک مولتی میلیونر تبدیل شدند.
برای تغییر افکار منفی و تبدیل آن به افکار و نگرش های مثبت عاداتی وجود دارد که بیشتر مردم مانند من و شما روزانه آن ها را انجام می‌دهند و اینگونه میلیونر می‌شوند.

You can't "major" in entrepreneurship, and even if you could, you'd find it impossible to learn to be an influential entrepreneur on your own.virtually
Instead, the best lessons come from experience, and only by adopting beneficial habits on a daily basis can you gradually attain the excellent leadership, decision-making and adaptability necessary to assure your success as a startup founder.
Those lessons? To get you started, here are 50 of the best:

شما می‌توانید درمقوله کارآفرینی "بزرگترین و بهترین" باشید، اما چگونه ‌می‌توانید یاد بگیرید که برای خودتان یک کارآفرین با نفوذ باشید.
در اینجا، بهترین آموزه هایی که از تجارب دیگران به دست آمده را در اختیارتان می‌گذاریم تا با استفاده از این عادت های سودمند بتوانید به تدریج به یک مدیریت عالی، تصمیم گیری درست و بی نقص و سازگاری با شرایط پیش آمده دست پیدا کنید و به عنوان یک بنیانگذار کسب و کار جدید به موفقیت برسید.
این درس ها چه هستند؟ برای شروع به 50 مورد از آن ها می‌پردازیم:

One of the best business books I’ve ever read is So Good They Can’t Ignore You by Cal Newport. As Newport teaches, we've been sold a bit of a false bill of goods about following our passions.
When I started my career, I thought I was following my passion for music. As it turned out, however, I am an excellent communicator and effective at PR, marketing and social media. None of these skills had anything to do with my “passion.
If someone had asked me what I was passionate about when I was just starting out, I would never have said communicating, writing press releases or talking to journalists. I was doing what I loved because I was around music, but I needed a lot of education about margins, projections and effective sales to drive my passion toward success.

یکی از بهترین کتاب های کسب و کاری که تا بحال خوانده ام کتاب" So Good They Can’t Ignore You " نوشته Cal Newport است. طبق آموزه های این نویسنده، اگر بخواهیم طبق علایقمان در کار پیش رویم، هرگز پول خوبی را به دست نخواهیم آورد.
زمانی که شغلم را شروع کردم فکر می‌کردم که به دنبال علاقه ام در موسیقی آمده ام، با این حال زمانی که از آن کار بیرون آمدم، من یک فرد عالی و موثر در روابط عمومی و بازاریابی و شبکه های اجتماعی بودم. اما هیچ یک از این مهارت ها هیچ ارتباطی با "علاقه "من نداشتند.
اگر کسی از من بپرسد، زمانی که تازه شروع به کار کردم علاقه ام در چه چیزی بوده ، هرگز نمی گفتم که برقراری ارتباط، نوشتن اخبار مطبوعاتی و یا صحبت با روزنامه نگاران علاقه و اشتیاق من در این کار بوده. من کاری را انجام می‌دادم که عاشقش بودم و علاقه من در موسیقی بود، اما من برای رسیدن به موفقیت در کار محبوبم باید در مورد حواشی کار و پروژه ها و فروش موثر، آموزش های زیادی می‌دیدم.

اپل، که توسط استیو جابز و استیو ووزنیاک تاسیس شده است، در کسب و کار کامپیوترهای کیت با اپل I شروع به کار کرد. این تولید اولیه، هرچند که به عنوان یک کالای محبوب شناخته می شود، عمدتا به خاطر کمک به سرمایه گذاری کافی برای ساخت اپل II که در سال 1977 انجام شد شناخته می شود - همان سال که اپل به طور رسمی شروع به کار کرد. Wozniak در ابتدا هر دو این کامپیوترها را ساخت و جابز بازاریابی را مدیریت کرد
علی رغم اینکه بخش اعظم درآمد شرکت از بخش سخت افزار بدست می آمد اپل II تا اواسط دهه 1980 به عنوان یک محصول منبع درآمد اصلی شرکت به حساب می آمد. اپل تلاش کرد به روز رسانی هایی در تولیدات خود مانند اپل III و اپل لیزا صورت دهد، امااین محصولات برای تجاری سازی شانسی نداشتند.البته اپل II هنوز فروش داشت، اما دهه ۱۹۸۰ میلادی آغاز یک بحران اقتصادی برای شرکت تازه کار اپل بود .
احتمالا شما فرد خوش شانسی هستید که این مقاله را مطالعه میکنید. و دلیلش - و دلیل موفقیت اپل - این است که، اپل دستگاه زیبایی را در اختیار شما میگذارد که شما هنگام استفاده از آن احساس لذت بخشی را تجربه میکنید. به همین دلیل است که این شرکت دارای چنین برند قدرتمند و ارزش سهام بسیار بالایی است. در کنار بازاریابی که نقش کمک کننده را داراست، و از طرفی رسانه ها و جنون خرید طرفدارن این برند که هرگز اثر و تبلیغ منفی را برای آن به همراه نداشته است، آنچه که موفقیت اپل را تضمین کرده کیفیت محصولات آن است و علاوه بر این iEcosystem که باعث می شود امکان این را داشته باشید که بسیار راحت تر چیزی جدید را امتحان کنید، و شما داستانی از موفقیت را که به طور کامل برای همیشه ادامه خواهید می دهید.

خیلی‌ها می گویند مسیر موفقیت و پیشرفت از درس و دانشگاه می گذرد؛ اما جالب است بدانید خیلی از شخصیت‌های برجسته بعد از ترک تحصیل، به موفقیت و ثروت رسیده‌اند.
در این مقاله با افرادی آشنا می شوید که علی رغم ترک تحصیل، موفق و ثروتمند شده‌اند. کسانی که با تلاش، انگیزه ، استعداد ذاتی و بدون تحصیلات آکادمی به موفقیت‌های زیادی رسیده‌اند. با خواندن ادامه‌ی مطالب، در می یابید درهای موفقیت تنها با یک کلید باز نمی شود و نیاز نیست برای دست یابی به موفقیت حتماً به دانشگاه بروید.
پرنسس دایانا، ملکه‌ی ولز در مدرسه‌ی سلامت غرب مشغول تحصیل بود و عملکرد چندان موفقیت آمیزی نداشت. او نمره‌های خوبی نمی گرفت و نتوانست در تمامی دروسش موفق شود. در 16 سالگی مدرسه را ترک کرد و بعد از مدتی به مدرسه‌ای در سوئد رفت. بعدها آنجا را هم رها کرد. او خواننده‌ی آماتور خوبی بود و می‌خواست بالرین شود. دایانا در مهدکودکی مشغول کار شد. او در مرکزِ نگهداری و مراقبت، به عنوان دستیار فعالیت داشت. حقیقت این است او مربی مهدکودک نبود، زیرا مهارتی نداشت که بتواند آن را به دیگران یاد دهد. البته مرکزی هم که از آن نام برده می‌شود، مهدکودک نیست. دایانا در سال 1981، در 19 سالگی با پرنس چارلز ازدواج کرد و زندگی او وارد دوران تازه‌ای شد. لازم به ذکر است، از خصوصیات جالب پرنسس دایانا، لبخند جذاب و گیرای اوست.

هر کارآفرینی به دنبال پیدا کردن سرمایه گذار مناسب است و این دغدغه‌ی اصلی شغل کارآفرینی به‌حساب می‌آید. پس از آن، استارتاپ شروع به کار می کند. جذب سرمایه به معنای آن است ایده‌ی استارتاپ انتخاب شده و حالا باید خود را به همه اثبات کند. با یوکن همراه باشید.
جذب سرمایه از مهم‌ترین اهداف هر استارتاپی است. کارآفرینان از هر فرصتی برای تعامل با سرمایه گذاران استفاده می کنند. آن‌ها همواره به دنبال شرکت در مسابقات استارتاپی و سخنرانی در رویدادهای مرتبط هستند تا بتوانند با بهترین سرمایه گذاران وارد ارتباط شوند. تلاش برای جذب سرمایه یک کار تمام وقت به حساب می‌آید و ممکن است یک سال زمان ببرد تا قراردادی میان آن‌ها منعقد شود. جذب سرمایه گذار گام اول است و وظیفه کارمندان بعد از جذب سرمایه شروع می شود. تعریف چشم‌اندازها و صحبت درباره‌ی درآمد احتمالی از جمله اقداماتی است که باید پیش از جذب سرمایه اتفاق بیفتد. طرف دیگر قضیه عمل کردن به وعده‌ها و کسب درآمد واقعی است. در این مرحله فشار زیادی از سوی سرمایه گذار به کارآفرین وارد می شود و استرس بالایی به استارتاپ منتقل می شود.

Disney employed a unique strategy to make the theme park quickly successful. He solicited several corporate sponsorships to subsidize costs and outsourced food and merchandise within the park. Once Disneyland was earning revenue, the company repurchased those rights and kept the revenue internally. Plans for a second park, which ultimately became Walt Disney World, began with the acquisition of land in Florida in the 1960s. This second park would contain Disney's vision of what the future urban community would look like; he called it the "Experimental Prototype Community of Tomorrow," now commonly known as Epcot Center.

والت دیزنی به سبب خلق یکی از مشهورترین برندها در جهان مشهور است، اما افراد بسیار کمی درباره مردی که پشت این پادشاهی سحر و جادو است می دانند، احتیاجی نیست که نام صدها کارتون انیمیشن، فیلم های بیشمار بی نظیر و اسباب بازی های تمام نشدنی که نام او را به همراه دارد را ذکر کنیم چون همگی آن ها معروف اند.
والت دیزنی، نوآور و کارآفرین تاثیر گذار در اواسط قرن 20، از طراحی یک خرگوش (بله، یک خرگوش) به امپراتوری چند میلیارد دلاری در اینجا رسید.
دوران کودکی والت دیزنی:
دیزنی در سال 1901در شیکاگو متولد شد و از همان سنین کودکی هنرمند پر اشتیاق و رویا پردازی بود. در سن 16سالگی، نام او درلیست صلیب سرخ قرار گرفت و در جنگ جهانی اول به خدمت درآمد و راننده آمبولانسی شده بود که روی آن را با نقاشی های کارتونی خودش به تصویر درآورده بود. پس از بازگشتش از جنگ، به عنوان طراح کارتونی در بحث تبلیغاتی در شهر کانزاس مشغول به کار شد و به سرعت در کارش پیشرفت کرد.